سان آی جونمسان آی جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
توییتیتوییتی، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

سان آی پرنسس کوچولوی مامان

عکس نقاشیت

دخترم  بالاخره بعد از چند روز لحضه شماری امروز کلاس نقاشی رفتی.صبح خوابیده بودی که بهت گفتم دخترم بیدار شو وقت کلاس نقاشی هست.تو هم تا اینو شنیدی زودی چشماتو باز کردی و از تختت اومدی پایین.قربونت برم عسل مامانی پسر خاله اشکان هم باهات بود وباهم رفتین توی کلاس. دوتا ووروجک خیلی خوشحال بودین. اینم عکس اولین نقاشیت تو کلاس نقاشی.   ...
7 مرداد 1394

خاطره ثبت نام براى کلاس نقاشى

امروز دوشنبه هست,روز شنبه باهم رفتيم کلاس نقاشى ثبت نامت کنم.داشتم مدارکتو جمع ميکردم رفتى عکست رو که قاب کرديم آوردى,ميگى مامانى,خانم مدير عکس هم ميخواست برا ثبت نام,فدات شم,کلى منو خندوندى.اونقدر خوشحال بودى که نميدونستى چيکار کنى.تازه صبح هم ميگفتى مامانى خواب خوب ديدم,گفتم چه خوابى؟گفتى خواب مدرسه.قربون دلت برم که مدرسه ميخواد.خلاصه خيلى ذوق کرده بودى.بعد از ثبت نام هم اومديم بيرون,با خوشحالى ميگى مامانى ثبت نامم کردى؟ فقط نگران بودى که تنها ميمونى,اميدوارم بتونى ازم جدا بشى. دختر گلم تا حالا 4سال و5ماه سن دارى
5 مرداد 1394

سفر شمال

یه هفته پیش بود که تصمیم گرفتیم سه تایی بریم مسافرت شمال و خوش بگذرونیم. که البته هم با وجود شوهر مهربونم و دختریکی یه دونم خیلی خوش گذشت. باهم رفتیم کنار دریا که تو کلی ماسه بازی و به قول خودت sandplayکردی و خیلی خوشحال بودی تله کابین  رامسر سوار شدیم و اینم عکسهای بالای کوه وجنگل   و اینجا اسنک می خوردی که دهنت سوخت و باز گذاشتی که باد سردش کنه کوچولوی مامانی فدات شم     اینجا هم شهر بازیش بود که خوشگل مامانی از دایناسور خیلی می ترسید و هرکاری کردم دستشو بهش نزد الهی که مامانی قربونت بره ه اینجام بابایی گذاشت تورو اون بالا که ترسیده بودی این زنبوره رو خیلی دوست داشتی   ...
5 مرداد 1394
1